محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

شازده کوچولو فرمانروای قلب من

پسری به مدرسه می رود

عشق مامان ، سلام شما الان توی مدرسه ات هستی و من تک و تنها توی خونه ساعت 7.5 بیدار شدی موقع صبحانه خوردن برات سوره یس رو خوندم با ذوق و شوق لباسهاتو پوشیدی ، جوراب  کفش  همه کاراتو خودت انجام دادی(البته دکمه روپوشت ریز بود خودم بستم) از زیر قرآن ردت کردم و راهی شدیم رفتیم گل فروشی 2 تا شاخه گل گرفتم ، یک گل رز برای مدرسه ات ، یک گل مریم هم از طرف خودم برای شما عشقم آخه گل خیلی خیلی دوست داری رفتیم آتلیه که بسته بود و گذاشتیم برای بعد مدرسه ات شکر خدا اصلا ناراحت نبودی که دارم تنها میزارمت در واقع اصلا به روی مبارکت نیاوردی و این باعث شد خیالم راحت باشه . الهی که موفق باشی عزیزم امیدوارم امروز حساااااابی به...
29 شهريور 1391

(عکسها مال ماهها قبله)

تو عزیزمی تو نفسمی تو جونمی الهی دورت بگردم که بزرگ شدی مادر پر از هیجانم پر از عشقم پر از اظطرابم ............................. فردا عزیز دل مامان قراره بره مدرسه ، جشن دارین مادر ، جشن شکوفه ها الهی که توی همه مراحل زندگیت موفق باشی پسرم خدا کنه من و بابایی بتونیم به بهترین شکل توی مسیر زندگیت همراهیت کنیم مرد کوچک من دنیامو میدم برای یک لبخند تو تو مرد خونه ی منی ، وقتی بابات نیست تو تکیه گاه منی ، مراقب منی یه روزی از اینکه میدیدم خودت میخوای بند کفشت رو ببندی و مستقل باشی سرشار از لذت و شوق میشدم لبخند بزن عزیزکم دنیا از آن توست فدای اون چهره ات بشم ، چقدر دل نگران دندونهات بودم و امروز می...
29 شهريور 1391

کامنت بابایی برای گل پسری

سلام امشب رفته بودم حرم امام حسین (ع) بیاد پسری موقعی که با هم میرفتیم زیارت و اون تو صحن دنبال کبوترا میکرد و کل صحن رو میدویید بودم بلندش میکردم تا ضریح رو زیارت کنه و اونم خیلی با متانت اینکارو میکرد یاد مامانی بودم که یه نقطه مشخص قسمت درب بالاسر آقا مینشست و زیارتنامه میخوند.جایتان خالی البته در کناراون خاطرات شیرین همیشه از طرف شما هم زیارت میکنم مامانی خوبی داری که تو نبود من زحمات زیادی واست میکشه بابایی اگه مراقب دندونات باشی هیچوقت دندونات خراب نمیشه وباعث میشه خیلی قوی و سالم باشی دوستون دارم . 0:29 25 شهريور 1391    
25 شهريور 1391

تولد .................

                                                                        میکاییل نازنینم                                     &nbs...
24 شهريور 1391

جمعه و کباب

سلام عزیز دلم به باباییت قول داده بودم تا برای جمعه هات برنامه ریزی کنم که حتما با روزهای دیگه فرق داشته باشه ، در واقع یک آخر هفته خوب داشته باشی و کم کم اینو توی ذهنت بزارم که در طول هفته باید تلاش و کار و درس و .... داشته باشی و جمعه ها روز تفریح و لذت و رفع خستگی . حالا از این حرفها من تونستم فقط کبابش رو ردیف کنم . یعنی جمعه ها حتما روی تراس آتیش باربیکیو رو راه بندازم و یه کباب حسابی مهمونت کنم ، البته در کنارش ریختن آب توی حوض کوچیکمون توسط شما و روشن کردن فواره هم هست که خیلی بهت لذت میده. امروز هم روی قولم موندم . برات یه قزل آلا کباب کردم که واقعا فکرش رو هم نمیکردم تا این حد بهت بچسبه و مزه اش رو دوست داشته باشی ...
24 شهريور 1391

دومین دندون

عزیز دل مادر دیشب دوتاییمون کشف کردیم که دومین دندون دائمت هم در اومده ، مبارکت باشه عزیز دلم الهی که همیشه سلامت باشی نازنینم ...
20 شهريور 1391

این چند روز به همراه نصیحت های مادرانه

سلام عشقم ببخشید ، خلاصه برات مینویسم: از سه شنبه تا جمعه خونه مانا بودیم . جمعه نزدیک ظهر من و شما راهی شهر و دیارمون شدیم و آجان و مانا برای سفارش سنگ ساختمان دایی منصور و موزاییک ویلای دایی معین راهی اصفهان شدن ، البته اونجا دوست صمیمی دارند که توی همین کاره . چند روزی که اونجا بودیم کلی از کارهامو انجام دادم ، برات یه ساعت مچی به عنوان هدیه مدرسه رفتنت خریدم البته خیلی ارزون بود ولی مهم ارزشیه که برای شما داره خیلی دلت میخواست ساعت داشته باشی و خوندش رو یاد بگیری ، گشتم که چیز خوبی برات پیدا کنم ولی اینجاها چیز مناسبی برای بچه ها پیدا نمیشه خلاصه مبارکت باشه   دیگه اینکه با آجان رفتیم خیاطی مردونه ، پارچه شما...
20 شهريور 1391

خرید مدرسه

سلام عزیز دلم امروز بالاخره رفتیم شهرکتاب پیش خاله مریم و کلی از لوازم مدرسه ات  رو خریدیم ، الان دیگه فقط یه دفتر شطرنجی مونده به همراه لوازم بهداشتیت. عکس شماره 1 (منت سر همسری) عکس شماره 2(همچنان منت) عکس شماره 3 (زحمت کشیدن پسر و منت بر سر پدر) نفسمون گرفت 3 طبقه ....... اگه بابایی بود تقسیم میکردیم و اما اسمتو روی همه وسیله هات گذاشتم و به غیر از کلربوک و کاغذ A4 و مقوا بقیه رو گذاشتم داخل کیفت . کیف رو هم خودت بدون دخالت من انتخاب کردی .   مامانی شجاع میشود ، جدا عجب بادکنکی باد کردما دیگه اینکه شما گل پسری امروز یه مساله ای رو مطرح کردی و گفتی باهاش مشکل داری که حسابی فک...
20 شهريور 1391